مهموني خونه عمه بزرگه
يه شب قبل از افطار من و همسري و ارميا رفتيم خونه عمهء ارميا براي ديد و بازديد و احوال پرسي شوهر عمه كه چند وقته بيمار شده كه انشاءاله خدا لطفشو شامل حالش بكنه و ايشون رو شفا بده. خلاصه ارميا هم عمه اي رو ديده بود و خودشو لوس مي كرد و به قول خودمون بغبغو مي كرد. گاهي هم ببري مي شد و غرش سر ميداد تا دلبري كنه. اين چند تا عكس رو توي اين حالت ها بابايي گرفت ومن هم ميگذارم توي وبلاگش تا خاله ها ببينن. ...
نویسنده :
مامان ارميا و ایلمان
12:16